سيصد آيه از قرآن درباره علي(ع) و مدح او نازل شده است؛ ما در اين مجموعه فقط به حدود سي آيه اشاره كردهايم و بنابراين بوده كه آيات روشنتر را گزينش نموده و به شأن نزول آنها اشاره كنيم.
در مختصر تاريخ دمشق از ابن عباس نقل ميكند: "ما نَزَل القرآن "يا أيُّها الّذينَ آمَنوا" إلاّ عليٌّ سيّدها و شريفُها و اميرُها و ما أحدٌ من أصحاب رسول اللّه الاّ قد عاتَبَهُ اللّهُ في القرآن ما خَلا عليّ بن أبيطالب فإنَّه لميُعاتِبهُ بَشَيء... ما نَزَلَ في أحدٍ من كتابِ اللّه ما نَزَلَ في عليّ... نَزَلَت في عليٍّ ثلاثُمِأةِ آيَةً." در قرآن مجيد، خطاب "يا أيُّها الّذينَ آمَنوا" در هيچ آيهاي نازل نشده، مگر اينكه علي(ع) سيّد و شريف و امير (و مصداق اتم و اكمل) آن است. و احدي از اصحاب رسول خدا(ص) نبود، مگر اينكه خداوند در قرآن به او عتاب كرده، جز علي بن ابي طالب كه خدا هرگز در چيزي به او عتاب نكرد... در كتاب خدا (قرآن مجيد) آنچه درباره علي نازل شده (از فضايل و مدايح) درباره هيچ كس نازل نشده است... سي صد آيه قرآن مجيد، درباره علي نازل شده است."1
امام علي بن ابي طالب (ع) كه در اين مجموعه به دنبال شناخت او از منظر قرآنيم، خود از قرآن چنين ياد ميكند:
"اِنَّ اللّهَ تعالي أنزَلَ كتابا هاديا، بيَّنَ فيه الخيرَ والشرِّ فخُذوا نَهجَ الخَيرِ تَهتَدوا و اصدِفوا عَن سَمتِ الشرِّ تقصِدوا؛2 همانا خداوند متعال كتابي هدايتگر فرو فرستاده كه مرزهاي خير و شرّ به روشني در آن بيان شده است، پس سمت و راه خير را پيش بگيريد تا هدايت يابيد و از سمت شرّ روي برتابيد تا در خط مستقيم و تعادل قرار يابيد."3
و نيز ميفرمايد:
"واعلموا أنّ هذا القرآنَ هُوَ الناصِحُ الّذي لايَغُشُّ والهاديُّ الذي لايُضِلُّ و المُحَدّثُ الّذي لايَكذِبُ...؛4 و بدانيد كه شما چراغي چونان قرآن فرا راه داريد كه تنها ناصحي است كه نصيحت خويش را به خيانت نميآلايد و تنها هدايتگري است كه هرگز به گمراهي نميكشاند و تنها سخنگويي است كه هيچگاه سخن به دروغ نميگويد."5
اين بيان بلند از امير تواناي بيان، امام علي بن ابيطالب(ع) در وصف قرآن است.
تبيين "ثقل اكبر" توسط "ثقل اصغر" و معرفي "ثقل اصغر" به وسيله "ثقل اكبر" را ميتوان مصداقي از وصيت پيامبر بزرگ اسلام(ص) در جدا نشدن اين دو امانت بزرگ و جاودان از همديگر دانست؛ از آنجا كه اين دو ميراث ارزشمند رسول خدا(ص) در كلام او در كنار همديگر قرار گرفتند و آن دو با همميزان هدايت قلمداد شدند و پيامبر از آن دو به "ثقلين" تعبير فرمود، پس ميتوان وصف يكي را در حق ديگري به كار برد. پس هنگامي كه درباره قرآن ـ ثقل اكبر ـ در قرآن ميخوانيم: "لايَمَسُّهُ الاّ المُطَهَّرون"6 بجز پاكيزگان كسي حق نزديك شدن و شناخت قرآن را ندارد، ميتوان به كارگيري اين وصف را در حق اهل بيت (يا ثقل اصغر) شايسته دانست و گفت كه جز پاكيزگان كسي حق و توان شناخت آنها را ندارد!
حال كه راهي براي شناخت آن بزرگواران جز قرآن وجود ندارد، براي شناخت آنان دست به آستان بلند قرآن دراز كرده وبراي شناخت اوّلين آنان امام علي بن ابيطالب(ع)، از آن كتاب بزرگ آسماني مدد ميجوييم.
در سال اميرالمؤمنين(ع)، گفتگو از علي(ع) و شناخت آن حضرت از زبان قرآن، بيشك حال و هوا و شور و صفاي ديگري دارد.
اگر چه به دلايل خاصي نام علي(ع) به صراحت در قرآن نيامده است،7 ولي به اقرار و اعتراف برخي از بزرگان اهل سنّت، آيات بسياري در منزلت، شأن و جايگاه رفيع علي(ع) يا اهل بيت(ع) نازل شده است و جاي هيچ ترديدي نيست كه اين آيات درباره ديگران نازل نشده است. در اين آيات به حوادث و بياحترامي به نماز
مَنْ لَمْ يَأْخُذْ اُهْبَةُ الصَّلوةِ قَبْلَ وَقْتِها فَما وَ قَرَّها
كسي كه قبل از نماز خود را براي اقامه نماز آماده نكند، به نماز بياحترامي نموده است.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج20،باب768، ص329)
رخدادهايي اشاره شده است كه كسي جز علي(ع) يا اهل بيت(ع) مصداق ديگري ندارند، اگرچه نبايد از اين نكته غفلت نمود كه ممكن است در برخي موارد، معناي آيه معنايي عام باشد و ظاهر آيه، ديگران را نيز شامل شود، ولي به هر صورت، مصداق اكمل و اتم آن اهل بيت(ع) يا شخص علي بن ابيطالب(ع) است.
پيش از اين گفته شد كه به نقل ابن عباس، سي صد آيه از قرآن درباره علي(ع) و مدح او نازل شده است؛ ما در اين مجموعه فقط به حدود سي آيه اشاره كردهايم و بنا بر اين بوده كه آيات روشنتر را گزينش نموده و به شأن نزول آنها اشاره كنيم.
اتفاقا بخش عظيمي از شأن نزولها را نيز با توجه به منابع معتبر اهل سنّت بيان كردهايم، زيرا بر اين باوريم كه:
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران گفته آيد در حديثِ ديگران
"يا ايُّها الرّسولُ بَلّغ ما اُنزِل اليكَ من ربّكَ و إن لمتفعَل فَما بَلّغتَ رسالَته واللّهُ يعصِمُكَ مِن النّاس انّ اللّهَ لايَهدِي القومَ الكافِرين؛ اي پيامبر، آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن كه اگر نكني پيامش را نرساندهاي و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه ميدارد؛ آري، خدا گروه كافران را هدايت نميكند."8
به تصريح همه علماي شيعه در كتابهاي تفسير و حديث و تاريخ، و نيز بسياري از علماي اهل سنّت،9 اين آيه در شأن علي بن ابيطالب(ع) نازل شده است.
اين آيه مربوط به داستان غدير است؛ علاّمه اميني(ره) در "الغدير"، حديث غدير را از 110 نفر از صحابه و ياران پيامبر(ص) با اسناد و مدارك معتبر نقل ميكند كه شأن نزول آن بطور مختصر به اين شرح است:
در آخرين سال عمر پيامبر(ص)، مراسم حجةالوداع باشكوه هرچه تمامتر در حضور پيامبر(ص) به پايان رسيد، نزديكيهاي ظهر و در ميان بيابانهاي خشك و سوزان، "غدير خم" از دور نمايان شد.
آن روز درست هشت روز از عيد قربان ميگذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(ص) به همراهان داده شد. آناني كه پيشاپيش حركت ميكردند به عقب فراخوانده شدند و منتظر رسيدن كساني شدند كه از كاروان عقب افتاده بودند.
مردم نماز را با رسول خدا(ص) اقامه كردند. در آن گرماي سوزان، سايباني براي پيامبر(ص) درست كردند و پيامبر(ص) به آنها اطلاع داد كه همه بايد براي شنيدن يك پيام تازه الهي خود را آماده كنند. چون مردماني كه در نقاط دورتري بودند، چهره مبارك رسول خدا(ص) را نميديدند، براي پيامبر(ص) منبري از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر بر فراز آن قرار گرفت.
پيامبر(ص) پس از حمد و سپاس پروردگار، مردم را مخاطب ساخت و چنين فرمود: "من به همين زودي دعوت خدا را اجابت كرده و از ميان شما ميروم، من مسؤولم و شما هم مسؤوليد! شما درباره من چگونه شهادت
ميدهيد؟ مردم صدا بلند كردند و گفتند: "نَشهَدُ انّكَ قَد بلّغتَ و نَصَحتَ و حَمَدتَ فجزاكَ اللّهُ؛ ما گواهي ميدهيم كه تو وظيفه رسالت را به انجام رسانيدي و شرط خيرخواهي را به جا آوردي و آخرين تلاش و كوشش خود را در راه هدايت ما نمودي! خداوند تو را جزاي خير دهد!"
سپس پيامبر(ص) از آنان اقرار به يگانگي خدا و رسالت خويش و حقّانيت رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان گرفت و فرمود: خداوندا گواه باش! و خطاب به آنان فرمود:
"اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار ميگذارم چه خواهيد كرد: اول ثقل اكبر، كتاب خدا و دومين آنها خاندان من!؟ خداوند لطيف به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نميشوند تا در بهشت به من بپوندند. از اين دو پيشي نگيريد كه هلاك ميشويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد!
ناگهان مردم ديدند كه پيامبر(ص) با نگاه كردن به اطراف گويي در جستجوي كسي است؛ همين كه چشمش به علي(ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد، آن چنانكه سفيدي زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم ايشان را ديدند. در اينجا پيامبر(ص) فرمود: "ايُّها النّاس مَن اولَي النّاسِ بالمؤمنينَ من انفسِهم؛ چه كسي از همه مردم نسبت به مؤمنين از خود آنها سزاوارتر است؟" گفتند: خدا و پيامبر(ص) داناترند! پيامبر(ص) فرمودند: خدا، مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم! سپس فرمود: "فَمَن كُنتُ مولاهُ فَعَليٌ مولاهُ" و سر به آسمان بلند كرد و عرض كرد: "اللهمّ والِ مَن والاهُ و عادِ من عاداهُ و احِبَّ من أحَبَّهُ و ابغض مَن ابغَضَهُ وانصُر مَن نَصَرَهُ واخذُل مَن خَذَلَهُ و أدر الحَقَّ مَعَه حَيثُ دارَ؛ خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! محبوب بدار آن كسي كه او را محبوب دارد و دشمن بدار آن كس كه او را دشمن دارد. يارانش را ياري كن و آنها را كه ترك يارياش كنند، از ياري خويش محروم ساز و حق را هر جا كه اوست قرار بده!".
و در پايان تأكيد فرمودند كه حاضران به كساني كه حضور نداشتند اين مطلب را برسانند. پس از اين، مردم (از جمله ابوبكر و عمر) خطاب به اميرالمؤمنين(ع) ميگفتند: آفرين بر تو باد! آفرين بر تو باد اي فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدي.10
"إنّما وليُّكُم اللّه و رَسولُهُ والّذينَ آمَنوا الّذينَ يُقيمونَ الصلاةَ و يؤتونَ الزّكاةَ و هُمْ راكِعون؛ وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند؛ همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند."11
در كتاب شريف "الغدير" علاّمه اميني(ره) نام بخشي از بزرگان اهل سنّت را كه شأن نزول اين آيه را درباره علي بن ابيطالب(ع) دانستهاند ذكر كرده است.12 و همه علماي شيعه، شأن نزول اين آيه را درباره علي بن ابيطالب(ع) ميدانند.
سيوطي در "الدرّ المنثور" در ذيل اين آيه از ابن عباس نقل ميكند كه علي در ركوع نماز بود كه سائلي تقاضاي كمك كرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پيامبر(ص) از او پرسيد: چه كسي اين انگشتر را به تو صدقه داد؟ اشاره به علي(ع) كرد و گفت: آن مرد كه در حال ركوع است! در اين هنگام آيه "انّما وليّكُمُ اللّه و رسولُهُ..." نازل شد.13
"يا أيُّها الّذين آمَنوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و اولِي الأمرِ مِنْكُم؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الامر (اوصياي پيامبر) را.
مفسّر معروف "حاكم حسكاني حنفي نيشابوري"، ذيل اين آيه، پنج حديث نقل كرده است كه در همه آنها عنوان "اولي الامر" بر علي(ع) تطبيق شده است. در نخستين حديث، از خود آن حضرت نقل ميكند كه وقتي پيامبر(ص) فرمود: شركاي من كساني هستند كه خداوند آنها را قرين خود و من ساخته و درباره آنها آيه "يا أيُّها الّذين آمَنوا أطيعوا اللّه" را نازل كرده است، از آن حضرت پرسيدم: "يا نبيَّ اللّه مَن هُم؛ اي پيامبر خدا، أوليالأمر كيانند؟" "قال: أنتَ أوّلُهُم؛ فرمود: تو نخستين آنها هستي."14
در بعضي از روايات اهل سنّت، نام ائمّه دوازدهگانه اهل بيت(ع) يك به يك آمده است.15
"يا ايُّها الَّذينَ آمَنوا اتَّقوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد."16
مفسّر معروف، سيوطي در "درالمنثور" از ابن عباس نقل ميكند كه در تفسير آيه "اتَّقوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ" گفت: "مع عليّ بنِ ابي طالبٍ؛ با علي بن ابيطالب باشيد".17
در بيان شأن نزول اين آيه احاديث ديگري هست كه در كتب هر دو مكتب (اهل بيت و اهل سنّت) آمده است.18
نكته حايز اهميت در اينجا اين است كه دستور خداوند به اينكه مؤمنان همواره بايد با صادقان باشند، دستوري است مطلق وبدون هيچ گونه قيد و شرطي، اين معنا جز در مورد معصومين(ع) امكانپذير نيست؛ زيرا غير معصوم ممكن است خطاكند و در آن حال بايد از او جدا شد. كسي كه در همه حال ميتوان در كنار او و پيرو او بود، جز انسان معصوم كسي نخواهد بود. بنابراين منظور از صادقين در اين آيه، هر فرد راستگويي نيست، بلكه صادقاني است كه سخن خلاف ـ نه عمدا و نه از روي سهو ـ در گفتار آنها راه ندارد.
با الهام از اين آيه و تفسير آن به همراهي با علي و فرزندان معصوم او، "دكتر محمد نماز وداع
اِذا قامَ اَحَدُكُمْ اِلَي الصَّلوةِ فَلْيُصَلِّ صَلوةَ مُوَدّعٍ
هر گاه يكي از شما به نماز ايستد، بايد مانند كسي كه با نماز وداع ميكند، نماز بخواند (احتمال
دهد كه اين آخرين نمازي است كه ميخواند، پس به بهترين وجه و توجّه كامل انجام دهد)
(غرر الحكم، ص129)
تيجاني" نام يكي از كتابهاي خود را "لاكونَ مع الصادقين" هدفم اين است كه با صادقان باشم! گذارده كه تأثير عجيبي در بسياري از مسلمين كرده است.
"قُلْ لا اَسْئَلُكُم عَلَيْهِ اَجْرَا اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي؛ بگو: من هيچ پاداشي از شما براي رسالتم درخواست نميكنم، جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم)."19
در ذيل اين آيه، روايات فراواني، در منابع اهل سنّت و شيعه نقل شده است كه در تفسير و تبيين مفهوم آيه شريفه ميتوان از آنها كمك گرفت.
"حاكم حسكاني" كه از دانشمندان معروف قرن پنجم هجري است، در شواهد التنزيل از "سعيد بن جبير" از ابن عباس چنين نقل ميكند:
"لَمّا نَزَلَت قُل لا اسئَلُكُم عَلَيه اَجْرَا اِلاّ المَوَدَّةَ في الْقُربي قالُوا يا رَسُول اللّهِ مَنْ هولاءِ الَّذينَ اَمَرَنا اللّهُ بِمَودَّتِهِم! قال: عَليٌّ وَ فاطِمَةُ وَ وُلْدُهُما؛ هنگامي كه اين آيه نازل شد اصحاب عرض كردند: اي رسول خدا، اينها كيستند كه خداوند ما را به محبّت آنها امر كرده است؟ فرمود: علي و فاطمه و فرزندان آن دو ميباشند."20
نكته:
قرآن در سوره شعرا به نقل از پنج نفر از پيامبران الهي (نوح، هود، صالح، لوط و شعيب) ميفرمايد: "وَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِن أَجرِيَ اِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمين" و از سوي ديگر در مورد شخص پيامبر ميفرمايد: من از شما پاداشي تقاضا نميكنم، مگر دوستي خويشاوندانم را!
از طرفي، در آيه 57 سوره فرقان باز در مورد پيامبر ميخوانيم: "قُلْ ما اَسْئَلُكُم عَلَيْه مِن اَجْرٍ اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلي رَبِّه سَبيلاً؛ بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچ گونه پاداشي از شما مطالبه نميكنم، مگر كساني كه بخواهند راهي به سوي پروردگارشان برگزينند". و باز در سوره سباء آيه 47 در مورد پيامبر اسلام آمده است: "قُل ما سَئَلتُكُم مِن اجرٍ فَهُوَ لَكُم اِن اجرِيَ الاّ عَلَي اللّهِ".
سؤال اين است كه جمع كردن اين آيات چهارگانه چگونه ممكن است؟
آيا بين آيات مربوط به پيامبر اسلام و آيه مربوط به پيامبران پنجگانه تعارض و تنافيي وجود دارد يا نه؟
در جواب بايد گفت: از ضميمه كردن اين آيات به يكديگر، به خوبي ميتوان نتيجه گرفت كه پيامبر اسلام نيز مانند ساير پيامبران الهي، اجر و پاداشي براي شخص خود از مردم نخواسته است؛ بلكه مودّت ذوي القرباي او راهي به سوي خداست و چيزي است صد در صد به نفع مردم؛ چرا كه اين مودّت، دريچهاي به سوي مسأله امامت و خلافت و جانشيني پيامبر اسلام(ص) است. و در حقيقت ادامه خط رسول الله(ص) در امّت و هدايت مردم در پرتو آن محسوب ميگردد.
"اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيتِ وَ يُطَهّركُمْ تَطْهيرا؛ خداوند ميخواهد هرگونه پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد."21
آيه تطهير چون ستارهاي بر تارك آيات فضايل اهل بيت ميدرخشد. و مطالب بلند
ونكتههاي پر از فائدهاي در آن هست كه توجّه هر انديشمند عميقي را به سوي خود جلب مينمايد و در اينجا به ذكر قطرهاي از آنها اكتفا ميكنيم.
علاّمه طباطبايي(ره) در الميزان ميفرمايد: بيش از هفتاد روايت دلالت دارند بر اينكه اين آيه مربوط به پيامبر(ص) و علي(ع) و فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) است وغير اينها را شامل نميشود؛ اين روايات از طريق اهل سنت (به طريق مختلف) و اماميّه (به طرق گوناگون) نقل شدهاند و آنچه از طرق اهل سنت در اين زمينه نقل شده، بيش از آن است كه از طريق شيعه وارد شده است!22
"دكتر تيجاني" در كتاب "فسئلوا أهلَ الذِّكرِ"، سي منبع از منابع معتبر اهل سنّت (از تفسير و حديث و تاريخ) را ذكر ميكند كه نزول آيه تطهير را درباره اهل بيت پيامبر، يعني شخص پيامبر(ص)، علي بن ابيطالب(ع)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ميدانند، و در پايان اضافه ميكند كه علماي اهل سنّت كه اين آيه را درباره اهل بيت پيامبر ميدانند زيادند و ما به همين مقدار اكتفا ميكنيم.23
آلوسي، عالم سنّي متعصبي كه هر جا آيهاي را در شأن و فضايل علي و اهلبيت(ع) ديده به لطايف الحيلي آن را كم رنگ كرده است، در اين باره ميگويد:
"اينكه مراد از اهل بيت در اين آيه كساني بودند كه پيامبر آنها را زير كساء قرار داد و درباره آنها فرمود: "اللهمَّ هؤلاءِ أهلُ بَيتي فاجعَل صَلَواتِكَ و بركاتك علي آلِ محمّدٍ كما جَعَلَتها علي آل ابراهيمَ انَّكَ حميدٌ مجيدٌ؛ بار خدايا! اينان اهل بيت منند، پس درودها و بركاتت را همانگونه كه بر خاندان ابراهيم نازل فرمودي، بر خاندان محمّد هم نازل فرما كه تو خداوند ستوده و بلند مرتبه هستي، خارج از حدّ شمارش است."24
رواياتي كه در اين باره در كتب حديث و تفسير نقل شدهاند، به چهار دسته تقسيم ميشوند:
1ـ رواياتي كه برخي از همسران پيامبر نقل كردهاند و مفاد آن اين است كه پيامبر آنان را از شمول آيه تطهير خارج كرده است.25
2ـ رواياتي كه مربوط به حديث كساء است.26
3ـ رواياتي كه ميگويند پيامبر تا مدتي (شش ماه يا بيشتر) پس از نزول آيه تطهير، به در خانه علي و فاطمه و فرزندانش ميرفت و ميفرمود: "الصلوة! يا اهلَ البَيتِ! انّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرّجْسَ اَهلَ الْبَيتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا؛ هنگام نماز است اي اهل بيت! خداوند تنها ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاك كند!".27
4ـ رواياتي كه از ابوسعيد خدري رسيده است كه ميگويد، اين آيه درباره رسول خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين(ع) نازل شده است: "نَزَلَت في خَمْسَةٍ: في رسولِ اللّهِ و عليٍّ و فاطمةَ والحسنِ والحسينِ(ع)."28
در اينجا با ذكر يك جمله از عايشه ـ به نقل از ثعلبي در تفسيرش ـ سخن را به پايان ميبريم:
ثعلبي ميگويد: هنگامي كه از عايشه درباره جنگ جمل و دخالتش در آن جنگ ويرانگر سؤال كردند، (با تأسف) گفت: اين يك تقدير الهي بود! و هنگامي كه درباره علي(ع) سؤال كردند، چنين گفت:
"تسألني عَن احبِّ الناس كانِ الي رسولِ اللهِ و زَوجِ احبّ الناس كانَ الي رسولِ اللّه، لقد رأيتُ عليّا و فاطمةَ و حَسنا و حُسينا و جَمَعَ رسولُ اللّهِ بثَوبٍ عليهم. ثمّ قال: اللهمّ هؤلاءِ أهلُ بَيتي و حامَتي فأذهِب عَنهُم الرِجسَ و طهّرهُم تطهيرا. قالَت: فَقُلتُ: يا رسولَ اللّهِ أنا مِن أهلِكَ؟ فقالَ: تَنَحّي فانّكِ إلي خَيرٍ؛ آيا از من درباره كسي سؤال ميكني كه محبوبترين مردم نزد پيامبر(ص) بود و از كسي ميپرسي كه همسر محبوبترين مردم نزد رسول خدا(ص) بود. من با چشم خود ديدم علي و فاطمه و حسن و حسين(ع) را كه پيامبر(ص) آنها را در زير پارچهاي جمع كرده بود و فرمود: خداوندا! اينها خاندان منند و حاميان من، رجس و پليدي را از آنها ببر و از آلودگيها پاكشان فرما! من گفتم: اي رسول خدا آيا من نيز از آنها هستم؟ فرمود: دور باش! تو بر خير و نيكي هستي (اما جزء اين جمع نميباشي)."29
"فَمَنْ حاجَّكَ فيه مِنْ بَعْدِ ما جائكَ من العلمِ فقُل تعالَوا ندعُ ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفُسَنا و انفسَكُم ثمَّ نَبْتَهِل فَنَجعَل لعنَةَ اللّهِ علي الكاذِبينَ؛ هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: "بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم."30
"ابتهال" در لغت به معناي واگذاري فرد يا حيوان به خودش است و در اصطلاح به معناي نفرين كردن؛ مباهله به معني نفرين كردن دو نفر بر همديگر است، به اين ترتيب كه وقتي استدلالات منطقي سودي نبخشيد، افرادي كه با هم درباره يك مسأله مهم ديني گفتگو دارند، در يكجا جمع ميشوند و به درگاه خدا تضرّع ميكنند و از او ميخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.31
در روايات اسلامي كه مفسران و محدّثان نقل كردهاند آمده است: "هنگامي كه آيه مورد بحث نازل شد، پيامبر به مسيحيان نجران پيشنهاد مباهله داد. بزرگان مسيحي از پيامبر يك روز مهلت خواستند تا در اين باره به شور بنشينند. اسقف به آنها گفت: نگاه كنيد! اگر فردا محمد(ص) با فرزند و خانوادهاش براي مباهله آمد، از مباهله با او بپرهيزيد و اگر اصحاب و يارانش را همراه آورد، با او مباهله كنيد كه او پايه و اساسي ندارد!
فردا كه شد پيامبر آمد در حالي كه دست علي(ع) را گرفته و حسن وحسين پيش روي او حركت ميكردند و فاطمه پشت سر او بود، مسيحيان و در پيشاپيش آنها اسقف اعظم آنان نيز بيرون آمدند. هنگامي كه او پيامبر را با همراهانش مشاهده كرد، پرسيد: اينها كيانند؟ گفتند: اين يكي پسر عمو و داماد او و اين دو دختر زادههاي او و اين بانو دختر اوست كه از همه نزد او گراميتر است. اسقف نگاهي كرد و گفت: من مردي را ميبينم كه مصمّم و با جرأت در مباهله است و ميترسم او راستگو باشد و اگر راستگو باشد، بلاي عظيمي بر ما وارد خواهد شد. سپس گفت: اي اباالقاسم، ما با تو مباهله نخواهيم كرد! بيا با هم صلح كنيم و در بعضي روايات آمده است كه اسقف اعظم گفت: من صورتهايي را مينگرم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بركند چنين خواهد شد؛ پس مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد!32
در صحيح مسلم چنين آمده است: معاويه از سعد بن ابي وقاص سؤال كرد: چرا تو لعن و سبّ علي بن ابيطالب نميكني؟ در جواب گفت: به خاطر سه امر: حديث منزلت در جنگ تبوك، داستان پرچم در جنگ خيبر و داستان مباهله؛ وقتي كه آيه "قُل تَعالوا ندعُ ابنائنا و ابنائكم" نازل شد، پيامبر(ص) علي، فاطمه، حسن و حسين(ع) را فراخواند و گفت: بارخدايا، اينها اهل منند (اهل بيت من هستند).33
"انّ الذينَ آمَنُوا وَ عَمِلوا الصالِحاتِ اولئِكَ هُمْ خَيْرُ البَريَّة * جزائُهُم عِندَ ربِّهم جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهار خالِدينَ فيها اَبدا رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضوا عَنْه ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ؛ كساني كه ايمان آوردند و اعمال نيك انجام دادند، بهترين مخلوقات خدايند، پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاي بهشت جاويدان است كه لعن خدا بر تارك الصّلوة
اَللّهُمَّ الْعَنْ مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّدا
خدايا لعنت كن كسي را كه عمدا نماز را ترك كند.
(جامع احاديث شيعه، ج 4، ص 76)
نهرها از زير درختانش جاري است هميشه در آن ميمانند. (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند و اين (مقام والا) براي كسي است كه از پروردگارش بترسد."34
در اين آيه درست است كه آيه، مفهوم وسيع و گستردهاي دارد و منحصر به شخص يا اشخاص معيني نميباشد، ولي در روايات متعدد اسلامي كه در منابع حديث اهل سنّت و شيعه آمده است، انگشت بر روي مصاديق و اشخاصي گذارده شده كه در صف اول از صفوف "خيرالبريه" و در صدر بهترين مخلوقات خدا قرار دارند.
سيوطي از مفسرين معروف اهل سنّت در "الدر المنثور" و حاكم حسكاني عالم بزرگ حنفي در كتاب معروف ومعتبر "شواهد التنزيل" احاديثي نقل كردهاند كه مصداق بارز و اتم "خير البرية" را علي بن ابي طالب دانستهاند:
الف) سيوطي از ابن عساكر از جابر بن عبدالله نقل ميكند كه ما خدمت پيامبر بوديم كه علي(ع) به سوي ما آمد. هنگامي كه چشم پيامبر(ص) به او افتاد فرمود: "وَالّذي نَفسي بِيَدِهِ انَّ هذا و شيعتَهُ لَهُم الفائِزونَ يَومَ الْقيامَةِ" و جابر ميافزايد: "نَزَلَت انّ الَّذين آمَنُوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ اولئكَ هُم خَيرُ البَريّةِ. فَكانَ أصحابُ النَّبي(ص) اِذا أقبَلَ عَليُّ(ع) قالُوا جاءَ خَيْرُ الْبَريَّةِ؛ پيامبر فرمود: قسم به كسي كه جان من به دست اوست، اين مرد و شيعيان او رستگاران روز قيامتند؛ جابر ميافزايد: در اين هنگام آيه "انّ الذين آمنوا و عملوا الصّالحات اولئكَ هم خيرُ البريّة" نازل شد. از اين رو اصحاب پيامبر(ص) هنگامي كه علي(ع) ميآمد ميگفتند: خيرالبريّة آمد.35
ب) حاكم حسكاني علاوه بر حديث فوق، حديث ديگري را به نقل از ابن عباس نقل ميكند؛ ابنعباس ميگويد: هنگامي كه آيه "انّ الّذينَ آمَنوا و عَمِلُوا الصّالحاتِ اولئكَ هُمْ خَيْرُ الْبَريّةِ" نازل شد، پيامبراكرم(ص) به علي(ع) فرمود: "هُوَ انتَ و شيعتُك، تأتي أنتَ و شيعَتُكَ يومَ القيامة راضينَ مرضيّينَ و يأتي عدوُّكَ غضبانا مقمِحينَ؛ تو و شيعيانت در روز قيامت خيرالبريّة هستيد؛ هم خدا از شما راضي است و هم شما از خدا راضي هستيد؛ ولي دشمن تو خشمگين و در زحمت (و عذاب) است."36
نكته:
نامگذاري پيروان علي به "شيعه" امري است كه در زمان پيامبر اكرم(ص) اتفاق افتاده و اين نامگذاري اولين بار توسّط شخص پيامبر اسلام(ص) صورت گرفته است و ريشه در كلام پيامبر دارد و شكلگيري گروهي به نام "شيعيان علي(ع)" بيشك پس از اين اشاره و كلمه نغز رسول خدا روي داده است. لذا تلاش كساني كه سعي در تراشيدن و خلق و جعل بنيانگذاراني براي شيعه هستند، خواب و خيالي بيش نيست و البته، دشمني با اين عنوان و شر پنداشتن آن، دشمني و عناد و شر دانستن پيامبر و نامگذاري اوست! با توجه به اينكه پيامبر اسلام (ص) در قرآن توسط خداوند توصيف به "و ما يَنطِقُ عَن الهوي إن هو إلاّ وَحْيٌ يُوحي" شده است و به قول مولوي:
زانك ما يَنْطِق رسولٌ بِالْهَوي كي هوا زايد ز معصوم خدا37
بي شك نامگذاري پيروان علي(ع) به "شيعه" امري است كه از جانب خداوند صورت گرفته است و صرفا خواسته شخصي پيامبر نيست.
"وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ
مَرضاتِ اللّه وَاللّهُ رَؤفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضي از مردم جان خود را به خاطر خشنودي خدا ميفروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است."38
در شأن نزول اين آيه، روايات زيادي در منابع معروف اسلامي آمده است؛ از جمله ثعلبي در تفسيرش و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل از دو طريق (ابو سعيد خدري و ابن عباس) حديثي را نقل ميكنند كه ما كلام ثعلبي را به خاطر كامل بودن آن نقل ميكنيم.39
ثعلبي ميگويد: پيامبر اكرم(ص) هنگامي كه تصميم به هجرت به سوي مدينه گرفت، علي بن ابيطالب(ع) را در مكه براي أداي ديون و امانتهاي مردم كه نزد او بود گذارد و آن شب كه به سوي غار حركت ميكرد، در حالي كه مشركين اطراف خانه او را گرفته بودند، دستور داد علي(ع) در بستر او بخوابد و به او فرمود: پارچه سبز رنگي كه من دارم (و به هنگام خواب روي خود ميكشم)، به روي خود بينداز و در بستر من بخواب! ان شاء الله هيچ مكروهي به تو نميرسد!
علي(ع) اين كار را انجام داد؛ در اين موقع خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحي فرستاد كه من در ميان شما پيمان برادري ايجاد كردم و عمر يكي را طولانيتر از ديگري قرار دادم. كدام يك از شما زندگي ديگري را بر خود مقدّم ميشمريد؟ هر يك از آن دو، حيات خويش را برگزيدند. در اين هنگام خداوند به آنها وحي فرستاد: چرا شما همانند علي بن ابي طالب(ع) نبوديد؟ من ميان او و محمد برادري برقرار ساختم و او در بستر پيامبر خوابيد و جان او را بر جان خويش مقدم شمرد! به زمين فرود آييد و او را از دشمنان حفظ كنيد. آنها فرود آمدند، جبرئيل بالاي سرش و ميكائيل پايين پايش بود و جبرئيل صدا ميزد: آفرين، آفرين! چه كسي همانند تو است اي علي؟! خداوند به تو نزد فرشتگان مباهات كرد.
در اين هنگام كه پيامبر(ص) به سوي مدينه در حركت بود، اين آيه در شأن علي(ع) نازل شد: "و من الّناس من يشري..."40
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه از ابوجعفر اسكافي نقل ميكند: "حديثُ الْفِراشِ قَدْ ثَبَتَ بِالتَواتُرِ فَلايَجحَدُهُ اِلاّ مَجنونٌ أَوْ ... وَ قَدْ رَوي المُفَسِّرون كُلُّهُم، اِنَّ قولَ اللّه تَعالي: و مِنَ النّاسِ مَنْ يَشري الآية نَزَلَت في عَليّ لَيْلَةَ الْمَبيتِ عَلَي الْفِراشِ؛ داستان خوابيدن علي در رختخواب پيامبر به تواتر اثبات شده است، لذا كسي جز ديوانه يا... منكر آن نيست و تمام مفسران نقل كردهاند كه آيه "من يشري..." در شأن علي بن ابيطالب، در شبي كه در رختخواب پيامبر خوابيد، نازل شده است."41
حاكم نيشابوري در كتاب "مستدرك الصحيحين"، داستان ليلة المبيت را به نقل از ابن عباس نقل ميكند و تصريح ميكند كه "هذا حديث صحيح الاسناد و لَمْ يُخْرِجاهُ؛ اين حديث معتبري است، هرچند بخاري و مسلم در كتاب خود آن را نياوردهاند."42
"بَراءةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلَي الَّذينَ عاهَدْتُم مِنَ الْمُشْرِكينَ...؛ (اين، اعلام) بيزاري از سوي خدا و پيامبر او، به كساني از مشركان كه با آنها عهد بستهايد!"43
مورّخان و مفسّران و محدّثان بسياري از عامه و تمامي خاصّه تصريح نمودهاند كه پيامبر(ص) ابتدا وظيفه ابلاغ آيات ابتدايي سوره برائت را به ابوبكر داد، ولي بعدا علي(ع) را به دنبال او فرستاد تا آيات را از او گرفته و خودش به مكه رفته و آنها را ابلاغ كند. در اين باره به نقل احمد بن حنبل در مُسند (از كتب معروف حديثي اهل سنت) اكتفا ميشود.
احمد حنبل در مسند ميگويد: پيامبر اكرم(ص) سوره برائت را با ابوبكر به سوي اهل مكه فرستاد تا اعلام كند كه بعد از آن سال، هيچ مشركي حق حج خانه خدا را ندارد و هيچ كس نبايد به صورت عريان و برهنه خانه را طواف كند. سپس پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: خود را به ابوبكر (در وسط راه مكه و مدينه) برسان، ابوبكر را به سوي من بازگردان و خود سوره برائت را ابلاغ كن! علي(ع) چنين كرد. در آخر حديث هنگامي كه ابوبكر سؤال ميكند: آيا چيزي بر ضد من نازل شده كه من نبايد سوره را ابلاغ كنم؟ پيامبر ميفرمايد: "امرتُ ان لايُبَلّغَهُ الاّ أنا أو رَجُلٌ منّي؛ من مأمور شدهام كه اين سوره را مگر من يا مردي كه از من است ابلاغ نكند."44
ترمذي در سنن معروف خود (كه از منابع اصلي حديث اهل سنّت محسوب ميشود) همين حديث را به تعبير ديگري از "انس بن مالك" نقل ميكند كه پيامبر(ص) سوره برائت را با ابوبكر فرستاد، سپس او را خواند و فرمود: "لايَنْبَغي لاَحدٍ أن يُبَلّغ هذا اِلاّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلي فَدَعا عَليّا فأعطاهُ إيّاهُ؛ سزاوار نيست براي احدي كه اين سوره را ابلاغ كند. مگر مردي از خاندانم! سپس علي را فرا خواند و سوره را به او داد."45
"أَجَعَلْتُم سِقايَةَ الْحاجّ وَ عِمارَةَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ كَمَن آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَ جاهَدَ في سَبيلِ اللّهِ لايَستَوونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لايَهْدِي القومَ الظّالِمينَ؛ آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عملِ) كسي قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو) نزد خدا مساوي نيستند و خداوند گروه ظالمان را هدايت نميكند!"46
حاكم حسكاني يكي از كساني است كه شأن نزول اين آيه را درباره علي ميداند. او خود در شواهد التنزيل در ذيل اين آيه بيش از ده روايت از طرق مختلف آورده است كه اين مطلب را به خوبي اثبات مينمايد.
حاكم در يكي از روايات از انس بن مالك نقل ميكند كه عباس بن عبدالمطلب و شيبه ـ كليد دار خانه خدا ـ بر يكديگر تفاخر ميكردند كه علي(ع) فرا رسيد؛ عباس عرض كرد: فرزند برادر! توقف كن سخني با تو دارم! علي(ع) ايستاد. عباس گفت: شيبه بر من افتخار ميكند و گمان ميكند از من شريفتر و برتر است! علي(ع) فرمود: اي عمو، تو در جواب او چه گفتي؟ عرض كرد گفتم: من عموي رسول خدايم و وصي پدر او وسيراب كننده حاجيان ميباشم. من از تو شريفترم! علي(ع) به شيبه گفت: تو در برابر او چه گفتي؟ عرض كرد: من گفتم از تو شريفترم، من امين خدا نسبت به خانه او هستم و كليددار او ميباشم. چرا تو را امين خود نشمرده، آن گونه كه مرا امين شمرده است؟! علي(ع) فرمود: افتخار من اين است كه من نخستين كسي از مردان اين امّتم كه به پيامبر خدا(ص) ايمان آورده و هجرت و جهاد نموده است! سپس هر سه نفر نزد پيامبر آمده و هر كدام سخن خود را گفت: پيامبر(ص) چيزي نفرمود. بعد از چند روز وحي درباره آنها نازل شد. پيامبر(ص) به سراغ هر سه فرستاد، خدمتش آمدند و آيه "أجَعَلتُم سِقايَةَ الْحاجّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرام" و ما بعد آن را بر آنها تلاوت فرمود.47 همين مضمون با اختلاف اندكي در روايات ديگري آمده است.
"و رَدَّ اللّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيظِهم لَمْ يَنالوا خَيرا وَ كَفي اللّه المؤمنينَ القِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَويَّا عَزيزا؛ و خدا كافران را با دلي پر از خشم بازگرداند، بيآنكه نتيجهاي از كار خود گرفته باشند و خداوند (در اين ميدان) مؤمنان را از جنگ بي نياز ساخت (و پيروزي را نصيبشان كرد) و خدا قوي و شكستناپذير است."48
بسياري از محدّثين و مفسّرين گفتهاند كه: "و كَفي اللّهُ الْمؤمنينَ القِتالَ" اشاره به علي(ع) و ضربه بسيار مؤثري است كه بر پيكر "عمرو بن عبدود" زد و مسلمانان را از جنگ با كفار بينياز نمود.
حاكم حسكاني چندين حديث به چند طريق نقل كرده است كه ما نقل او از "حذيفه" سجده مايه تقرّب
اقربُ ما يكونُ العَبْدُ مِنَ اللّهِ اِذا سَجَدَ
نزديكترين چيزي كه بنده را به خدا نزديك ميكند، سجده است.
(بحارالانوار، ج82، ص233)
ـ صحابي بزرگ و معروف ـ را ذكر ميكنيم:
حذيفه حديث مفصّلي درباره پيكار علي(ع) با عمرو بن عبدود و كشتن او نقل كرده است. او ميگويد، پيامبر(ص) فرمود: "ابشر يا عَليُّ! فَلَو وُزِنَ اليَومَ عَمَلُكَ بِعَمَلِ أُمَّةِ مُحَمّدٍ(ص) لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِم وَ ذلكَ أنَّهُ لَمْيَبقِ بَيْتٌ مِنْ بُيُوتِ الْمُسْلِمينِ اِلاّ وَ قَدْ دَخَلَه عِزٌّ بِقَتلِ عَمروٍ؛ بشارت باد بر تو اي علي! اگر اين كار تو را با عمل امّت محمّد(ص) مقايسه كنند، عمل تو بر اعمال آنها برتري خواهد داشت؛ زيرا خانهاي از خانههاي مسلمانان نبود، مگر اينكه به خاطر قتل عمرو بن عبدود عزّتي در آن وارد شد."49
"والّذينَ آمَنوا بِاللّه و رُسُلِه اولئكَ هُم الصّديقونَ والشُّهداءُ عِنْدَ رَبّهِمْ لَهُم اَجْرُهُم وَ نورُهُم والذينَ كَفَروا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا اولئِكَ اَصحابُ الْجَحيمِ؛ كساني كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشانند، براي آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ايمان)شان و كساني كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها دوزخيانند."50
حاكم در شواهد التنزيل، پنج حديث به طرق مختلف در ذيل اين آيه نقل ميكند كه به نقل او از "ابن ابي ليلي" اكتفا ميشود:
از ابن ابي ليلي از پدرش: "قالَ رسولُ اللّه: الصدّيقونَ ثَلاثَةٌ حَبيبُ النجارِ مؤمنُ آلِ ياسينَ و حِزبيلُ (حزقيل) مؤمنُ آلِ فِرعونَ و عليُّ بنُ ابي طالبٍ الثالِثُ و هُوَ افضلُهُم."51
"يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّهَ و آمِنوا بِرَسُولِهِ يُؤتِكُمْ كِفْلَينِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَكُمْ نُورا تَمْشونَ بِهِ وَ يَغْفِر لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ اي كساني كه ايمان آورديد، تقواي الهي پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براي شما نوري قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگي خود) راه برويد وگناهان شما را ببخشد. و خداوند آمرزنده مهربان است."52
شواهد التنزيل از ابن عباس نقل ميكند كه مراد از جمله "يؤتِكُم كِفلَينِ مِن رَحمتِهِ" حسن و حسين(ع) است و منظور از "يجعل لكم نورا تمشون" علي بن ابي طالب(ع) است.53
در حديث ديگري در همان كتاب، با سند خود از جابر بن عبداللّه از پيامبر نقل كرده كه در تفسير "يؤتِكُمْ كِفْلَينِ مِنْ رَحْمَتِهِ" فرمود: منظور حسن و حسين است و در تفسير "وَ يَجْعَل لَكُم نُورَا..." فرمود: منظور علي بن ابيطالب است. و حاكم در همان كتاب از امام باقر(ع) در تفسير همين آيه نقل ميكند كه فرمود: "من تَمَسَّك بِوِلايَةِ عَليٍّ فَلَهُ نُورٌ؛ براي كسي كه به ولايت علي بن ابيطالب تمسّك جويد، نوري وجود دارد!"54
"اَلَّذينَ يُنْفِقُون اَموالَهُم بِالليلِ وَالنَّهارِ سِرّا وَ علانيَةً فَلَهُم اَجْرُهُم عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آنها كه اموال خود را شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق كنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين ميشوند."55
بيشك مفهوم اين آيه، كلي و جامع است و مفهوم آن تشويق به انفاق در راه خدا در اَشكال مختلف است. آشكارا و پنهان، در شب و روز؛ اين آيه به كساني كه انفاق ميكنند بشارت
عظيمي ميدهد، ولي از روايات اسلامي استفاده ميشود كه مصداق شاخص اين آيه علي(ع) است.
از جمله كساني كه اين آيه را در شأن علي(ع) دانستهاند سيوطي است. او از ابن عباس نقل ميكند كه گفت: اين آيه درباره علي بن ابيطالب نازل شده؛ به اين صورت كه چهار درهم داشت، درهمي را در شب و درهمي را در روز، درهمي را پنهاني و درهمي را آشكار انفاق كرد؛ آنگاه اين آيه نازل شد.56
ابن ابي الحديد به هنگام برشمردن صفات والاي علي(ع)، هنگامي كه به مسأله جود و سخاوت ميرسد، بعد از اشاره به آيات سوره "هل أتي" ميگويد:
"روي المُفسّرونَ انّهُ لم يَملِك الاّ أربعة دَراهِم، فَتَصَدَّقَ بِدِرهَمٍ لَيْلاً وَ بِدِرهَمٍ نَهارَا و بدرهمٍ سِرّا و بِدرهَمٍ عَلانيةً. فانْزَلَ فيه الَّذينَ يُنْفِقُونَ اموالَهُمْ".
مفسران نقل كردهاند كه علي(ع) فقط چهار درهم داشت، درهمي را شب و درهمي را در روز، درهمي را پنهاني و درهمي را آشكارا انفاق كرد و خداوند اين آيه را درباره او نازل فرمود.57
از نقل ابن ابي الحديد، اين گونه برداشت ميشود كه اين مسأله در ميان مفسّران مورد اتفاق يا لااقل مشهور است.
"يا ايّها الذينَ آمَنوا من يَرْتَدَّ مِنْكُم عَن دينِه فَسوفَ يَأتي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه...؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از آيين خود بازگردد (به خدا زياني نميرساند)، خداوند گروهي را ميآورد كه آنها را دوست دارد وآنان (نيز) او را دوست دارند."58
اين آيه بروشني ميفرمايد كه پشت كردن گروهي از تازه مسلمانان به اسلام، لطمهاي بر اساس آن وارد نميكند. خداوند به گروهي از اهل ايمان كه داراي چند ويژگي هستند، مأموريت دفاع از آيين مقدّس را سپرده است؛ كساني كه هم خدا را دوست ميدارند و هم خدا آنها را دوست ميدارد. جمع شدن صفات مذكور در آيه، در يك فرد يا بعض افراد يك فضل الهي است كه هر كس شايسته آن نيست.
مفهوم اين آيه مانند بسياري از آيات گذشته وسيع و گسترده است، ولي از روايات اسلامي كه از طرق شيعه و اهل سنّت نقل شده است به خوبي استفاده ميشود كه علي(ع) برترين و بالاترين مصداق اين آيه است.
"فخر رازي" هنگامي كه به تفسير اين آيه ميرسد، اقوالي از مفسّران در مورد تطبيق اين آيه نقل ميكند و در پايان بحث ميگويد: جماعتي گفتهاند كه اين آيه درباره علي(ع) نازل شده است. سپس به دو دليل براي تقويت اين قول استدلال ميكند: نخست اينكه هنگامي كه پيامبر(ص) در روز خيبر پرچم را به دست علي(ع) داد، فرمود:
"لاُدفَعَنَّ الرايَةَ غَدا إلي رَجُلٍ يُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّه اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛ من فردا پرچم را به دست مردي ميدهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند."
سپس ميگويد: اين همان صفتي است كه در آيه بالا به آن اشاره شد.
و دليل ديگر اينكه بعد از آن آيه، آيه "إنَّما وَليُّكُم اللّهُ وَ رَسُولُهُ" است كه در حق علي(ع) نازل شده است؛ بنابراين سزاوارتر اين است كه بگوييم آيه ماقبل نيز در حق اوست.59
"وَقِفُوهُم اِنَّهُمْ مَسؤولونَ؛ آنها را نگهداريد كه بايد بازپرسي شوند."60
در روايات متعدد وارد شده است كه منظور، سؤال از ولايت علي بن ابيطالب است. شماري از علماي بزرگ اهل سنّت منظور از سؤال را سؤال از ولايت علي بن ابيطالب دانستهاند؛ از جمله آنها حاكم حسكاني است كه در "شواهد التنزيل" از ابوسعيد خدري به دو طريق نقل ميكند كه پيغمبر اكرم(ص) در تفسير اين آيه فرمود: "عَنْ ولايةِ عَليّ بنِ اَبيطالب" منظور سؤال از ولايت علي بن ابي طالب است.
او حديث ديگري از سعيد بن جبير، از ابن عباس نقل ميكند كه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: "إذا كان يومَ القيامةِ أوقَفُ أنَا وَ عليٌّ عَلي الصِّراطِ فَما يَمُرُّ بِنا اَحَدٌ اِلاّ سَئَلْناهُ عَنْ وِلايةِ عَليٍّ، فَمَنْ كانَتْ مَعَهُ وِ اِلاّ اَلْقَيْناهُ في النّارِ وَ ذلِكَ قولُهُ: "وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤولون"؛ هنگامي كه روز قيامت ميشود، من و علي بر صراط متوقف ميشويم؛ هر كس از كنار ما ميگذرد از ولايت علي از او سؤال ميكنيم؛ هر كس كه داراي اين ولايت باشد، [از صراط ميگذرد] و الاّ او را در آتش ميافكنيم و اين است معني آيه "وقفوهم انّهم مسؤولون"."61
نكته جالب اينكه "آلوسي" كه به عداوت و بغض نسبت به اهل بيت(ع) معروف است، و هر آيهاي را كه درباره فضايل علي(ع) و اهل بيت(ع) باشد به هر صورت ممكن كم رنگ مينمايد، با ناديده گرفتن منابع اهل سنّت ميگويد: بعضي از اماميه اين آيه را در شأن علي بن ابي طالب ميدانند. او در آخر، از پيش خود ولايت ساير خلفا را نيز اضافه ميكند!62
خيرالختام اين مجموعه را حديثي از رسول خدا كه فريقين آن را به طرق مختلف نقل كردهاند قرار ميدهيم.
رسول خدا(ص) آن برترين بنده خدا فرمودند، "عَليُّ مَعَ الْقُرآنِ وَالقُرآنُ معَ عليٍّ؛ علي با قرآن است و قرآن با علي است."
شايد در روزگاري كه رسول خدا(ص) اين كلام نوراني را فرمودند، كمتر كسي يافت ميشد كه به كُنه اين كلام نغز بار يابد، ولي امروز فهم و هضم اين كلمه نغز، آسانتر و امكانپذيرتر گشته است؛ اگر در اين كلام بلند، غرض رسول خدا(ص) صرفا بيان معيّت و همراهي با علي با قرآن بود، اين هدف به وسيله بخش نخست حديث افاده شده بود و نيازي به اضافه كردن بخش دوم نبود؛ آنچه كه درك آن، حكمت و دقّت ميطلبد، اين است كه پيامبر(ص) در بخش دوم ميفرمايد: "والقرآنُ مع عليّ" افاده تأكيد در اين كلام قطعي و مسلّم است، ولي آن نكته باريكتر زموي، معيّت تنها نيست؛ بلكه همرديفي علي(ع) با قرآن است، چرا كه علي(ع)، قرآن مجسّم و به تعبيري وجود عيني قرآن است. قرآن و علي يك وجودند، قرآن وجود قطعي و علي(ع) وجود عيني همان قرآن است. قضاوت در اين باره را بر عهده صاحبان فهم و نكته دانان و آشنايان با حكمت الهي ميگذاريم!
4 . سوره واقعه، آيه79.
6 . نهج البلاغه، خطبه3.
19 . همان، ص371 ـ 372.
2 . مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
10 . آل عمران، آيه 61.
14 . نهج البلاغه، خطبه 37.
16 . همان، خطبه 131.
21 . همان، خطبه192، بند 121.
8 . نهج البلاغه، حكمت117.
12 . همان.
13 . شعراء، آيه194.
17 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج6، ص346.
18 . همان، ص370.
1 . اصول كافي، ج1، ص207، ح3.
12 . الدر المنثور، ج2، ص293.
1 . اصول كافي، ج1، ص207، ح3. 2 . مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
17 . الميزان، ج9، ص408 به نقل از درالمنثور.
13 . نساء، آيه59.
10 . مائده، آيه55.
11 . الغدير، علامه اميني، ج2، ص53 و 52؛ مع الصادقين، تيجاني، ص47 ـ 46.
19 . شوري، آيه23.
11 . نهج البلاغه، خطبه192 (قاصعه).
14 . شواهد التنزيل، ج1، ص148. لازم به ذكر است كه تفسير شواهد التنزيل بسيار كاملتر از تفاسير ديگر، روايات و شأن نزولها را ذكر كرده است، و بدين جهت از منابع اصلي در اين مجموعه به حساب ميآيد.
1 . مختصر تاريخ دمشق، ج18، ص11.
15 . تفسير برهان، ج1، ص381 تا 387.
16 . توبه، آيه 119.
15 . همان، خطبه71.
18 . براي آگاهي بيشتر ر.ك به احقاق الحق، ج14، ص274 و 275؛ و الغدير، ج2، ص277.
2 . نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه167.
23 . روح المعاني، ج22، ص14 و 15.
22 . همان، خطبه87.
24 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج2، ص199.
25 . نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه).
27 . همان، خطبه5.
21 . الميزان، ج16، ص311.
27 . شواهد التنزيل، ج2، از ص24 تا ص27.
22 . فسئلوا اهل الذِّكر، ص71.
26 . شواهد التنزيل، ج2، از ص11 تا 15 و ص92 كه به طرق مختلف نقل ميكند.
28 . مجمع البيان، ج 7 و 8 ص 559 .
20 . احزاب، آيه33.
25 . صحيح مسلم، ج4، ص1883.
24 . مجمع البيان، ج 7 و 8 ص 559 و شواهد التنزيل، ج2، ص56.
29 . آل عمران، آيه61.
28 . همان، خطبه55.
23 . همان، خطبه192.
26 . نهج البلاغه، نامه 62.
20 . نهج البلاغه، خطبه179.
29 . همان، خطبه27.
34 . همان، خطبه 176.
35 . همان، حكمت 31.
36 . همان، نامه 31.
32 . همان، خطبه 113.
33 . همان، خطبه 127.
30 . همان، خطبه 192 (قاصعه).
31 . نهج البلاغه، حكمت 252.
30 . تلخيص از مطالب پيام قرآن، ج9، ص242.
31 . مجمع البيان، ج 1 و 2 ص452 با اندكي تلخيص.
36 . نجم، آيه 3 و 4.
34 . الدّر المنثور، ج6، ص379؛ والغدير، ج2، ص58.
32 . صحيح مسلم، ج4، ص1871.
37 . مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 1602.
34 . الدّر المنثور، ج6، ص379؛ والغدير، ج2، ص58.
3 . اثبات الهداة، ج1، ص735.
35 . شواهد التنزيل، ج2، ص357 و صواعق، ص96.
34 . الدّر المنثور، ج6، ص379؛ والغدير، ج2، ص58.
37 . جامع الاسرار، ص500.
38 . بقره، آيه 207.
33 . بيّنه، آيه 7 و 8.
3 . نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي، خطبه167.
39 . نقل حاكم حسكاني از طريق ابوسعيد خدري با اندك اختلافي مانند نقل ثعلبي در تفسير است.
45 . سنن ترمذي، ج5، ص275.
48 . احزاب، آيه25.
40 . الغدير، ج2، ص48.
4 . همان، خطبه176.
46 . توبه، آيه19.
41 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج3، ص270 و الغدير، ج2، ص47 و ص48.
42. مستدرك الصحيحين، ج3، ص4.
43 . توبه، آيه1 به بعد.
47 . شواهد التنزيل، ج1، ص249.
49 . شواهد التنزيل، ج2، ص7.
44 . مسند احمد، ج1، ص3.
50 . حديد، آيه19.
5 . سوره اعراف، آيه198.
53 . شواهد التنزيل، ج2، ص227.
57 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص21.
52 . حديد، آيه28.
5 . واقعه، آيه79.
55 . بقره، آيه274.
54 . همان، ج2، ص228.
59 . تفسير كبير، ج12، ص20.
56 . الدر المنثور، ج1، ص363.
58 . مائده، آيه54.
51 . شواهد التنزيل، ج2، ص223.
60 . صافات، آيه24.
6 . در اين باره در شواهد التنزيل حديثي ذكر شده است كه بيانگر دليل عدم ذكر نام علي و ائمه هدي(ع) در قرآن است: ابوبصير نقل ميكند كه از امام باقر(ع) درباره آيه "أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم" سؤال كردم، امام(ع) فرمودند: درباره علي بن ابيطالب نازل شده است. گفتم: مردم ميگويند كه چه مانعي از نام بردن صريح بوده است كه خداوند نام علي و اهل بيت او را در قرآن نياورده است؟ امام باقر(ع) فرمودند: خداوند پيامبر را در قرآن به نماز امر فرمود، ولي تعداد ركعات را ذكر نكرد و هم چنين مسلمانان موانع حضور قلب
61 . شواهد التنزيل، ج2، ص106 و 107.
62 . روح المعاني، ج23، ص74.
7 . سوره حِجر، آيه9.
7 . مائده، آيه67.
8 . بيش از بيست منبع از منابع معتبر اهل سنّت اين آيه را در شأن علي بن ابيطالب و منصوب شدن او به عنوان خليفه پيامبر ميدانند؛ از جمله آنها: حاكم در شواهد التنزيل، سيوطي در الدرالمنثور، فخر رازي در تفسير كبير و رشيد رضا در المنار و... ميباشند در اين باره رجوع شود به الغدير، ج1، ص223 ـ 214 و لاكون مع الصّادقين، تيجاني، ص51 و 52.
9 . با تلخيص و برگرفته از پيام قرآن، ج9، ص187 ـ 184.
9 . همان، 469.
9 . همان، 469.
منابع:
1 . مختصر تاريخ دمشق، ج18، ص11.
2 . نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه167.
3 . نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي، خطبه167.
5 . واقعه، آيه79.
9 . با تلخيص و برگرفته از پيام قرآن، ج9، ص187 ـ 184.
10 . مائده، آيه55.
11 . الغدير، علامه اميني، ج2، ص53 و 52؛ مع الصادقين، تيجاني، ص47 ـ 46.
11 . الغدير، علامه اميني، ج2، ص53 و 52؛ مع الصادقين، تيجاني، ص47 ـ 46.
12 . الدر المنثور، ج2، ص293.
13 . نساء، آيه59.
14 . شواهد التنزيل، ج1، ص148. لازم به ذكر است كه تفسير شواهد التنزيل بسيار كاملتر از تفاسير ديگر، روايات و شأن نزولها را ذكر كرده است، و بدين جهت از منابع اصلي در اين مجموعه به حساب ميآيد.
15 . تفسير برهان، ج1، ص381 تا 387.
16 . توبه، آيه 119.
17 . الميزان، ج9، ص408 به نقل از درالمنثور.
18 . براي آگاهي بيشتر ر.ك به احقاق الحق، ج14، ص274 و 275؛ و الغدير، ج2، ص277.
19 . شوري، آيه23.
20 . احزاب، آيه33.
21 . الميزان، ج16، ص311.
22 . فسئلوا اهل الذِّكر، ص71.
23 . روح المعاني، ج22، ص14 و 15.
24 . مجمع البيان، ج 7 و 8 ص 559 و شواهد التنزيل، ج2، ص56.
25 . صحيح مسلم، ج4، ص1883.
26 . شواهد التنزيل، ج2، از ص11 تا 15 و ص92 كه به طرق مختلف نقل ميكند.
27 . شواهد التنزيل، ج2، از ص24 تا ص27.
28 . مجمع البيان، ج 7 و 8 ص 559 .
29 . آل عمران، آيه61.
30 . تلخيص از مطالب پيام قرآن، ج9، ص242.
31 . مجمع البيان، ج 1 و 2 ص452 با اندكي تلخيص.
32 . صحيح مسلم، ج4، ص1871.
33 . بيّنه، آيه 7 و 8.
34 . الدّر المنثور، ج6، ص379؛ والغدير، ج2، ص58.
35 . شواهد التنزيل، ج2، ص357 و صواعق، ص96.
36 . نجم، آيه 3 و 4.
37 . مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 1602.
38 . بقره، آيه 207.
40 . الغدير، ج2، ص48.
41 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج3، ص270 و الغدير، ج2، ص47 و ص48.
42. مستدرك الصحيحين، ج3، ص4.
43 . توبه، آيه1 به بعد.
44 . مسند احمد، ج1، ص3.
45 . سنن ترمذي، ج5، ص275.
46 . توبه، آيه19.
47 . شواهد التنزيل، ج1، ص249.
48 . احزاب، آيه25.
49 . شواهد التنزيل، ج2، ص7.
50 . حديد، آيه19.
51 . شواهد التنزيل، ج2، ص223.
52 . حديد، آيه28.
53 . شواهد التنزيل، ج2، ص227.
50. 55 . بقره، آيه274.
56 . الدر المنثور، ج1، ص363.
57 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص21.
58 . مائده، آيه54.
59 . تفسير كبير، ج12، ص20.
60 . صافات، آيه24.
61 . شواهد التنزيل، ج2، ص106 و 107.
62 . روح المعاني، ج23، ص74.
1 . اصول كافي، ج1، ص207، ح3.
2 . مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
3 . اثبات الهداة، ج1، ص735.
4 . سوره واقعه، آيه79.
5 . سوره اعراف، آيه198.
6 . نهج البلاغه، خطبه3.
7 . سوره حِجر، آيه9.
8 . نهج البلاغه، حكمت117.
10 . آل عمران، آيه 61.
11 . نهج البلاغه، خطبه192 (قاصعه).
13 . شعراء، آيه194.
14 . نهج البلاغه، خطبه 37.
17 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج6، ص346.
20 . نهج البلاغه، خطبه179.
24 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج2، ص199.
25 . نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه).
26 . نهج البلاغه، نامه 62.
31 . نهج البلاغه، حكمت 252.